مرکز آموزش عالی شهید باهنر تهران

تاسوعا: غروب یک خورشید، طلوع یک حماسه

تاسوعا... نامی که بر صحن دل می‌نشیند، نه چون غبار غم، که چون شمیم عطر جاودانگی در آستانه نور. این روز، نه نهمین برگ از تقویم کهن، بلکه طلیعه‌ای از سپیده‌دمی ابدی است؛ و غروبش، نه پایان یک روز، که آغاز طلوعی جاودان است. در دشت کربلا، که خورشیدش شرمسار، واپسین پرتوهای خجولش را می‌پاشید و سایه‌های هجران، قامت درختان نخل را در کفن خود می‌پیچید، فرات می‌خروشید و از شرم نمی‌غرید؛ آبی که روان بود، اما طعم حسرت لب‌های تشنه کودکان حرم را چشید و شرمسارانه گذشت. در این ظهر غریب، لشکر تاریکی، حلقه محاصره را تنگ‌تر کرد و عطش، مهمان ناخوانده‌ای شد که با خود نه آب، که اندوهی بی‌پایان به خیمه‌ها آورد. کودکان، با چشمانی همچون برکه‌های خشکیده از آفتاب سوزان، که التماس قطره‌ای باران داشتند، نگاهشان به دست‌های ناامید مادران دوخته شده بود؛ نگاه‌هایی که نه التماس آب، که حکایت از ایمانی سترگ در دل‌های کوچکشان داشت، ایمانی که چون الماس، در تب عطش، درخشان‌تر می‌شد و زنان، با دلی مالامال از اضطراب، شمیم فردای خونین را در نفس‌های داغ صحرا حس می‌کردند، اما صلابتشان، چون کوه دماوند، استوار بود، ریشه‌دار در عمق یقین. در قلب این صحرای سوزان، نهالی از مقاومتی امیدبخش در حال ریشه دواندن بود؛ نهالی که با خون سیراب می‌شد و تا ابد سرسبز می‌ماند، نماد شرافت، آزادگی و رستگاری. و آنجا، قامت عباس (ع)، چون سروی آزاد، ایستاده بود؛ قمر بنی‌هاشم، که تکیه‌گاه خیمه‌ها نه، که ستون امید در دل‌های کوچک و بزرگ بود. صلابتش، چون صخره‌ای در برابر طوفان، سر خم نکرد. در چشمانش، وفاداری چون رودی زلال جاری بود، که هرگز به خشکی نمی‌گرایید. او تجسم غیرت بود، شمشیری از نور در تاریکی ظلم. هر نگاهی که به او می‌افتاد، نوری از امید در دل‌ها می‌کاشت؛ امیدی که حتی در اوج ناامیدی، جوانه می‌زد. دستانش که روزی مشک آب را چون قلب خود می‌فشرد تا شاید قطره‌ای حیات به کام تشنه‌ای برساند، فردا علمدار حماسه و ایستادگی می‌شد؛ پرچمی از غیرت که بر بلندای تاریخ به اهتزاز درمی‌آمد. او خود را **فدای امام زمانش کرد؛ نه برای پیروزی در جنگی زمینی که خاک را به خون می‌کشید، که برای حک کردن درسی از غیرت، وفاداری و فداکاری با خون خود بر صفحات زرین تاریخ. درسی که نه فقط در کتاب‌ها، که در وجدان بیدار انسانیت زمزمه می‌شود و هر قلبی را که تشنه حقیقت است، به لرزه در می‌آورد. تاسوعا، تنها یک روز در تقویم نیست؛ تاسوعا، آغاز فصلی است از ایثار، شهادت، عشق و رهایی. روزی که پیش‌زمینه‌ای شد برای عاشورایی که در آن، خون بر شمشیر پیروز شد و حقیقت، در اوج غربت، چون ستاره‌ای قطبی، جاودانه گشت. هر سال، با آمدن تاسوعا، دلهای ما بار دیگر نه با گام‌های زمینی، که با بال‌های روح، به سوی کربلا پر می‌کشد. یاد عباس (ع) و یاران حسین (ع) زنده می‌شود؛ و این واقعه، نه تنها مرثیه‌ای بر از دست رفتگان، بلکه سرودی بی‌همتا برای آزادگی، مقاومت و کرامت انسانی است؛ سرودی که در گوش بادها زمزمه می‌شود و در جان تاریخ می‌ماند. تاسوعا، همان‌جاست که بذر پیروزی نهایی حقیقت، در دل سخت‌ترین دردها، کاشته شد و ریشه‌ای در خاک کربلا دوانید که تا ابد خشک نخواهد شد.

تاسوعا در تار و پود ایران زمین: روایتی از عشق و پایداری تاسوعا، واقعه‌ای در سرزمینی دور نیست؛ تاسوعا در تار و پود فرهنگ و جان ایران زمین تنیده است. این روز، در هر کوی و برزن این دیار، با عشق و ارادتی دیرینه زنده می‌شود. گویی روح کربلا، قرن‌هاست که در خاک ایران ریشه دوانده و با هر نفس این ملت، نفس می‌کشد. تاسوعا درایران سوگواری نه ، بلکه اوج یک حس مشترک، یک دلدادگی عمیق و یک همبستگی معنوی است. از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، هر شهر و روستا، خود را کربلایی کوچک می‌بیند. کوچه‌ها رخت سیاه بر تن می‌کنند، مساجد و حسینیه‌ها، قلب تپنده عزاداری می‌شوند و صدای نوحه و مرثیه، آهنگ اندوه و ارادت را در فضا می‌پراکند. هیئت‌ها به راه می‌افتند، نذری‌ها پخته می‌شود، و سفره‌های اکرام، حتی در سخت‌ترین شرایط، به یاد لب‌های تشنه کربلا، گسترده می‌گردند. نقش عباس (ع) در این گره‌خوردگی، نقشی درتارو پود وجود ماست. در فرهنگ ایرانی، حضرت ابوالفضل (ع) نماد وفاداری، غیرت و از خودگذشتگی است. ایرانیان، به او سوگند یاد می‌کنند، علمش را در بلندترین جایگاه‌ها نصب می‌کنند و سقایی‌اش را در هر تشنه‌کامی، به یاد می‌آورند. ارادت به قمربنی هاشم ریشه در، فرهنگ و هویت ایران دارد. علمدار کربلا، اسوه مردانگی و شجاعت است که در هر بحرانی، نامش بر زبان‌ها جاری می‌شود تا امیدی دوباره در دل‌ها بکارد و صلابتی از جنس نور به جان ها بخشد. تاسوعا مکتبی برای آموختن ایستادگی در برابر ظلم است. این روز به ملت ایران که در درست ترین جای تاریخ ایستاده است، یادآوری می کند چگونه در مقابل زورگویی سر خم نکند و چگونه برای حقیقت و عدالت، حتی اگر بهای آن جان باشد، بایستد. عاشقانه در تاسوعا گریستن، در حقیقت بیعت دوباره با آزادگی و ستم‌ستیزی است. این میراث، ایران را به کانون پاسداری از پیام کربلا تبدیل کرده است؛ پیامی که در هر لحظه از تاریخ این سرزمین، در برابر هر متجاوز و ظالمی، چون آتشی فروزان، شعله‌ور بوده است. تاسوعا، ریشه در خاک و جان ایران و ایرانی دارد که، پیوند ناگسستنی این ملت را با فرهنگ ایثار و آزادگی، عمیق‌تر و پرشورتر می‌سازد.

 

دلنوشته: جمیله غفاریان معاون هماهنگی مرکز آموزش عالی شهید باهنر